برگشت مامان مژگان و بابا مجید....
دیروز بابا مجید و مامان مژگان از سفر حج برگشتن و ما رفتیم به استقبالشون فرودگاه الهی بمیرم برات صبح زود بیدارت کردیم البته چه عرض کنم نصف شب بود ساعت ۳صبح آمادت کردیم با اینکه کلی خوابت می اومد اما با خوش اخلاقی لباس پوشیدی و با گل خوش گلی که از شب قبل خریدی رفتی به استقبالشون البته تو راه خوابت برد اما حالا خاله نفیسه از خوشحالی تو پوست خودش نمی گنجید و اصلا نخوابید تو ماشین ..... خلاصه تو با بابائی تو ماشین نشستی چون هوا خیلییییییییییییییی سرد بود دمای هوا ۱۰ درجه بود مامانی و بابائی تا مارو دیدن گفتن پسرمون کجاست ما هم گفتیم تو ماشین و بابائی تند تند رفت تا تورو ببینه تو هم تا اون رو دیدی شروع گردی به زبون خودت صحبت کردن:(گو گو -...
نویسنده :
♥مامان فاطمه♥
1:36